اشک وخون در کربلا می ماند اگر زینب نبود....
عاشق از معشوق جدا می ماند اگر زینب نبود.....
*******************************
آرام وسنگین قدم بر میداشت ........
سنگینی زیادی را بر دوشش حس میکرد.....حتی توانایی بلند کردن سرش را نداشت.....
نمیتوانست نگاه کند .....نمیتوانست سنگینی نگاهایشان را تحمل کند .....
نمیتوانست به چهره های زیبایشان از پشت قاب عکس هایشان نگاه کند...
تاب دیدن این نگاه ها را نداشت.....
نمیدانست چه بگوید.....نمیدانست چطور معذرت خواهی کند.....
بگوید یک لحظه از یاد خون شما غافل شدم.....همه بغضش را جمع کرد فریاد زد....
شهدا شرمنده ام.....
********************************
./ نزدیک است چهلمین روز از آسمانی شدنش.....روحش شاد.....
باز این عمر ما است که در گذر است.........
./ از هاتف هم بخوانید ...برای یارش نوشته........
1. ./ این قسمت از نوشته نق نقو جان (سابق)بسیار جذاب بود برایم...
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
راهی نروم که بی راه باشد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
یادم باشد که روزو روزگار خوش است
همه چیز رو به راه و بر وفق مراد است وخوب
تنها،تنها دل ما دل نیست
./ این پست هم(سالار زینب) یادگار اولین روزهای وب نویسی است.....مناسب دیدم با این ایام....بخوانید...
./ کربلایی باشید.......
دعایم کنید.....یه عااااااااااااااااااااالمه.....